آخرین منجی
آخرین منجی
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 تير 1391برچسب:, توسط هومن ظریف |

 

و اینک آرماگدون!
نژاد بشر در حال نابودی است و دنیا به عرصه جنگی خونین میان بهشت و جهنم تبدیل شده است. فرشتگان و موجودات جهنمی در قالب گلوله‌های آتشین به زمین و ساختمان‌ها شهرها برخورد می‌کنند و در همه جای دنیا نشانه‌های آغاز نبرد "آرماگدون" و "دوران آخرالزمان" دیده می‌شود. در این میان "وار" (War)، یکی از "چهار سوار آپوکالیپس" برای ابلاغ فرمان نبرد نهایی و یا همان آرماگدون وارد میدان جنگ می‌شود.
وار در مسیر خود به "آبادون" (Abaddon)، فرمانده فرشتگان بهشتی برخورد می‌کند و متوجه می‌شود که سه سوار دیگر آپوکالیپس به دنیا فراخوانده نشده‌اند و "هفتمین مهر" هم هنوز باز نشده است و تمام وقایع پیش آمده دسیسه موجودی به نام "ویرانگر" (Destroyer)- (این نام دقیقا مقابل نام خدا (Creator) آورده شده است)، حاکم جهنم، بوده و وار در نقشه او گرفتار شده است.
در همین حین "استراگا" (Straga) یکی از برگزیدگان ارتش ویرانگر، آبادون را در مقابل چشمان وار و "یوریل" (Uriel)- فرمانده دوم فرشتگان و جانشین آبادون- به قتل می‌رساند. وار با استراگا درگیر می‌شود، اما او نیز به دست استراگا کشته شده و به "شورای سوخته" (Charred Council) فرستاده می‌شود.
شورا پس از تشکیل جلسه، وار را مسئول برهم خوردن تعادل میان بهشت و جهنم و البته نابودی نژاد انسان و رخ دادن آرماگدون قبل از موعد تشخیص می دهد و او را به مرگ و نابودی محکوم می کند. اما وار از شورا درخواست می‌کند تا فرصتی در اختیار او قرار دهند تا مسبب اصلی مصیبت رخ داده را پیدا کرده و به شورا معرفی کند.


شورا با شرایطی خاص با درخواست وار موافقت می کند. آن ها موجودی به نام "مراقب" (Watcher) را با وار همراه می کنند تا تمامی رفتارهای او را تحت نظر و کنترل داشته باشد. دلیل این رفتار شورا، عدم اعتماد آن ها به عملکرد وار و جلوگیری از خشم او برای انتقامجویی مطرح می شود. زیرا به نظر شورا این انتقامجویی می تواند دوباره تعادل جهان را برهم زند.
با قبول شرط شورا، وار که تقریبا تمامی قدرت‌های خود را از دست داده بود دوباره به دنیا بازمی‌گردد و متوجه می‌شود که بازگشت او 100 سال به درازا کشیده و در این مدت نژاد انسان کاملا نابود شده است و نیروهای ویرانگر جهنمی کنترل دنیا را در دست گرفته‌اند.
وار با شیاطین و فرشتگانی که در زمین درحال نبرد با یکدیگرهستند وارد جنگ می شود و تعداد زیادی از آن ها را نابود می کند. سرانجام پس از کنکاش و جستجوی فراوان، وار با "سامایل" (Samael )، فرشته قدرتمندی که به دست ویرانگر در زمین اسیر شده بود مواجه می شود. سامایل از رازی مربوط به ویرانگر در "برج ملکوت" خبر می دهد و برای صحبت درمورد راز شروطی قایل می شود. او از وار می خواهد که با نابودی پنج نگهبان اصلی و مورد اطمینان ویرانگر در زمین، قدرت های از دست رفته او را دوباره احیا کند تا او هم در عوض مسیر برج ملکوت را برای وار آشکار سازد. اما مراقب، وار را از انجام این کار منع می کند و به او هشدار می دهد که درصورت قدرتمند شدن سامایل دنیا با چالشی اساسی روبرو خواهد شد.
اما وار بی توجه به هشدارهای مراقب، تصمیم می گیرد پنج نگهبان را از بین ببرد. برای راحتی کار، سامایل به کمک وار می آید و برای مدت محدودی او را از اسارت مراقب می رهاند.
وار به سراغ پنج نگهبان اصلی و مورد اعتماد ویرانگر می رود و پس از کشتن آن ها، قدرت های سامایل را احیا می کند و او را از بند نجات می دهد. سامایل (برخلاف رسم رفتار معمولی که از او انتظار می رود)، مسیر برج ملکوت را به وار نشان می دهد و وار به سمت برج رهسپار می شود. درون برج ملکوت، وار متوجه می شود که "عزرائیل" (Azrael )، (یکی از فرشتگان مقرب) در بند شده و به همین دلیل نسل بشر در زمین از بین رفته و تعادل دنیای انسان ها به هم خورده است. (از آنجایی که مرگ انسان ها زیر نظر عزرائیل صورت می گیرد و از قواعد خاصی پیروی می کند، اسارت عزرائیل موجب هرج و مرج در کشتار بشر و درنهایت نابودی نسل انسان شده است)
وار عزرائیل را از بند رها می سازد و او اقرار می کند که قصد داشته با کمک آبادون آپوکالیپس را زودتر موعد مقرر به راه اندازند، زیرا آن ها می ترسیدند که در اثر تاخیر در این کار، لشکر جهنم قدرت بیشتری پیدا کند و لشکر بهشت شکست بخورند. اما نقشه آن ها با مرگ آبادون با شکست مواجه شد.


(چنین تصوری که ممکن است لشکر خیر (آمریکا و هوادارانش) از لشکر شر (کشورهای اسلامی و ایران) شکست بخورد، همواره یکی از دغدغه اصلی در بین پروتستان ها بوده است. به همین دلیل آن ها معتقدند که باید هر چه زودتر ( زودتر از موعد مقرر- پایان جهان) جنگی بین لشکر خیر و شر رخ دهد (و بانی این جنگ لشکر خیر باشد) تا از رشد و قدرتمند شدن لشکر شر در آینده جلوگیری شود. علت اصلی وقوع جنگ ها و بحران های خاورمیانه را در این نوع دیدگاه می توان جستجو کرد. جالب اینجاست که آن ها در این آینده نگری افراطی تا حدی پیش می روند که مرگ فرمانده لشکر خیر را نیز پیشگویی می کنند و آن را عاملی برای شکست لشکر خیر و پیروزی لشکر شر و در نهایت بر هم خوردن تعادل دنیا معرفی می کنند. در چنین شرایطی باز هم جنگ! به عنوان عاملی موثر در برقراری تعادل در دنیا چاره ساز خواهد بود. پروژه 2012 نیز در همین راستا طراحی شده است و بعید نیست در این تاریخ آمریکا جنگی را علیه یکی از کشورهای خاورمیانه (ایران) آغاز کند!)
وار تصمیم می گیرد تا دوباره تعادل را به جهان بازگرداند. عزرائیل به وار توصیه می کند که برای بازگرداندن تعادل به جهان به سراغ "درخت دانش" (Tree of Knowledge) برود و از آن کمک بگیرد (درواقع درخت دانش اشاره به همان درختی است که آدم و حوا با خوردن میوه آن از بهشت رانده شدند. در اینجا به کاربرد این درخت در بهشت از دیدگاهی دیگر پرداخته شده است.)
وار با مراقب معامله ای انجام می دهد و با کمک عزرائیل وارد بهشت می شود و به سراغ درخت دانش می رود.
او از طریق درخت دانش رویایی می بیند که در آن آبادون پس از کشته شدن، به جهنم منتقل می شود و در آنجا زنی ناشناس (للیث- شیطانی که در ظاهر مار آدم و هوا را فریب داد) به او پیشنهاد می کند که "برای همیشه خدمتکار بهشت باشد یا به جهنم حکومت کند." آبادون هم دومین حالت را انتخاب می کند و به ویرانگر بدل می شود. با تبدیل آبادون به ویرانگر، او رسما به عنوان نگهبان هفتمین مهر انتخاب می شود و به این ترتیب مکان هفتمین مهر افشا می شود. درضمن پیشگویی اعلام می دارد که اقدام بعدی ویرانگر محاصره بهشت و نابودی آن است.
البته درخت دانش نکات مهم دیگر را نیز برای وار آشکار می سازد. وار متوجه می شود که شورای سوخته از قصد و نیت آبادون مطلع بوده و تصمیم به نابودی آن گرفته بود. اما از آنجایی که آن ها اجازه نابودی یکی از فرشتگان مقرب را نداشته اند و فقط سواران آپوکالیپس (آن هم با اعلام نبرد آرماگدون) می توانستند فرشتگان را نابود کنند، نقشه ای طراحی کردند تا وار را زودتر از موعد مقرر به زمین احضار کنند.
آن ها با اجرای این نقشه، وار را متهم به بر هم زدن تعادل می کنند و سپس برای پاک کردن این بدنامی، از او می خواهند که ویرانگر را نابود کند (باز هم بی اعتمادی، دروغگویی و دسیسه چینی، یکی از خصلت های خداگونه ها معرفی می شود. اندیشه ای که در برخی بازی های دیگر نیز به آن دامن زده می شود.)
پس از آگاهی از این موضوع، ناگهان وار در رویا خودش را می بیند که با شمشیری پشتش شکافته می شود و کشته می شود. وار پس از آگاهی از پیشگویی ها به نزد عزرائیل باز می گردد و همه ماجرا را برای او تعریف می کند. عزرائیل به وار توضیح می دهد، شمشیری که در رویا دیده شمشیر آرماگدون (Armageddon Blade ) نام داشته و شمشیری است که توانایی نابودی ویرانگر و باز کردن مهر هفتم را دارد. اما این شمشیر سال ها پیش توسط ویرانگر نابود شده و تکه های آن در سراسر جهان پخش شده است. وار تصمیم می گیرد که قطعات شمشیر را بیابد و دوباره شمشیر آرماگدون را بازسازی کند.
وار که برای پیدا کردن قطعات شمشیر آرماگدون مصمم شده بود، در ادامه ماموریتش با یوریل روبرو می شود و نبردی مرگبار بین آن ها ایجاد می شود. اما سرانجام وار موفق به شکست یوریل می شود و برخلاف اصرارهای بیش از حد مراقب، از کشتن وی صرفنظر می کند. او به یوریل درمورد ماهیت واقعی ویرانگر و ماجرای آبادون توضیح می دهد و او را از همه وقایع آگاه می سازد.
یوریل پس از شنیدن این موضوع بسیار خشمگین می شود و با لشگری که در اختیار دارد به جنگ ویرانگر می رود و طبق پیشگویی درخت دانش، شکست می خورد. در همین حین وار هم موفق می شود تکه های شمشیر آرماگدون را جمع آوری کرده و دوباره آن را بازسازی کند.
سرانجام وار با ویرانگر روبرو می شود، او به وار پیشنهاد می دهد که به ارتش جهنم ملحق شود. اما وار پیشنهاد ویرانگر را قبول نمی کند و با او وارد جنگ می شود. در نهایت وار موفق می شود چهره شیطانی ویرانگر را نابود کند و با آبادون واقعی درگیر شود. در یک درگیری مرگبار، وار، آبادون را نیز نابود می کند. سپس به سراغ هفتمین مهر می رود و تصمیم می گیرد آن را باز کند، اما مراقب مانع این کار می شود. او متوجه شده بود که وار قصد دارد با احیای قدرتش به سراغ شورای سوخته برود و به قصد انتقام آن ها را نابود کند (موردی که در بازیGod of War هم شاهد آن بودیم، انتقام از خدایان و یا خداگونه ها)
درست در لحظاتی که فکر می شد وار تسلیم قدرت های مراقب شده است، طبق پیشگویی های درخت دانش، یوریل شمشیر آرماگدون را در پشت وار فرو می کند و با یک ضربه هفتمین مهر را می گشاید. این کار باعث می شود که وار دوباره قدرت هایش را به دست آورد و از بند مراقب رهایی یابد.
وار از موقعیت پیش آمده استفاده می کند و مراقب را می کشد. پس از جدایی وار از یوریل، او به وار خاطرنشان می کند که از این پس همه فرشتگان و شیاطین به خاطر خیانت به شورای سوخته به دنبال او خواهند بود. او به وار می گوید که در این نبرد تنها است و نیاز به کمک دارد، در این هنگام سه شهاب گداخته از آسمان فرود می آیند و خبر از آمدن سه سوار آپوکالیپس دیگر می دهند...
* چهار سوار آپوکالیپس در مکاشفه یوحنا
پس از توضیح داستان بازی، بهتر است ابتدا کمی با ماهیت اصلی این چهار سوار و هفت مهر از دیدگاه مذهبی آشنا شویم و در ادامه سایر شخصیت های موجود در این داستان را نیز از دیدگاه مذهبی مورد تحلیل قرار دهیم.

سوار اول: نبرد
همچنانکه محو تماشا بودم، "بره" نخستین مهر را گشود. ناگاه یکی از چهار موجود زنده، با صدایی همچون غرش رعد گفت: بیا!.
نگاه کردم و اسبی سفید دیدم. سوار بر اسب، کسی را دیدم که کمانی در دست و تاجی بر سر داشت. او اسب را به جلو می راند تا در نبردهای بسیار، پیروز شود و فاتح جنگ باشد.
(توجه داشته باشید که در این بازی جنگ است که وارد میدان آخرالزمان می شود و از سه سوار دیگر در قسمت اول بازی خبری نیست. در اینجا به دونکته مهم در مورد حظور جنگ در این بازی اشاره می کنم:
1- طبق نظر غربی ها (آمریکایی های پروتستان) ایجاد جنگ در این دوران اجتناب ناپذیر و لازم است. به همین دلیل در این بازی هم جنگ به میدان می آید.
2- شورای سوخته که کنایه ای از روسای تصمیم گیرنده برای ایجاد جنگ آخرالزمان هستند (روسای حاکم بر آمریکا)، می دانند که سرانجام جنگ باعث نابودی خود آن ها خواهد شد. اگر دقت داشته باشید در بازی برای جلوگیری از این واقعه، مراقب را مامور کنترل جنگ می کنند.)
* سوار دوم: نا آرامی
سپس "بره" مهر دوم را باز کرد. آنگاه شنیدم که موجود زنده دوم گفت: بیا!
اینبار اسبی سرخ پدیدار شد. به سوار آن شمشیری داده شده بود تا قادر باشد صلح و سلامتی را از زمین بردارد و به جای آن هرج و مرج ایجاد کند. درنتیجه، جنگ و خونریزی همه جا آغاز شد.

* سوار سوم: قحطی
چون "بره" مهر سوم را گشود، شنیدم که موجود زنده سوم گفت: بیا!
آنگاه اسب سیاهی را دیدم که سوارش ترازویی در دست داشت. سپس از میان چهار موجود زنده، صدایی به گوش رسید که می گفت: "یک قرص نان گندم، یا یک کیلو آرد جو، به قیمت مزد روزانه یک کارگر باشد. اما به روغن زیتون و شراب آسیبی نرسان."

* سوار چهارم: مرگ
چون "بره" مهر چهارم را گشود، صدای موجود زنده چهارم را شنیدم که گفت: بیا!.
ناگاه اسب رنگ پریده ای ظاهر شد که سوارش مرگ نام داشت. به دنبال او اسب دیگری می آمد که نام سوارش دنیای مردگان بود. به آن دو قدرت و اختیار داده شده بود تا یک چهارم زمین را به وسیله جنگ، قحطی، بیماری و جانوران وحشی نابود کنند.

* هفت مهر و عواقب گشودن آن ها
1- مهر اول: ظاهر شدن سوار نبرد
2- مهر دوم: ظاهر شدن سوار نا آرامی
3- مهر سوم: ظاهر شدن سوار قحطی
4- مهر چهارم: ظاهر شدن سوار مرگ
5- مهر پنجم: ظاهر شدن قربانگاه
6- مهر ششم: ظاهر شدن غضب خداوند
7- مهر هفتم: ظاهر شدن سکوت مطلق

 

منبع


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: